بریده‌ای از کتاب رکوئیم برای یک راهبه اثر آلبر کامو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 63

می شستن کوکا میخوردن و خاطرات گذشته رو که هنوز داغ ،بودن زیر و رو میکردن بالاخره به گریه می افتد رو به فرماندار می دونین آقا همه ما به یکی احتیاج داریم که باهاش حرف ،بزنیم یکی که فقط بشینه و به حرفمون گوش بده نه کسی که باهاش وراجی کنیم یا کسی که حرفهامون رو تأیید کنه اگه ،قاتلا، دیوونه ها و آشوبگرا هم کسی رو داشتن که به حرفشون گوش بده شاید آروم می‌گرفتن

می شستن کوکا میخوردن و خاطرات گذشته رو که هنوز داغ ،بودن زیر و رو میکردن بالاخره به گریه می افتد رو به فرماندار می دونین آقا همه ما به یکی احتیاج داریم که باهاش حرف ،بزنیم یکی که فقط بشینه و به حرفمون گوش بده نه کسی که باهاش وراجی کنیم یا کسی که حرفهامون رو تأیید کنه اگه ،قاتلا، دیوونه ها و آشوبگرا هم کسی رو داشتن که به حرفشون گوش بده شاید آروم می‌گرفتن

22

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.