بریده‌ای از کتاب زنده به گور اثر صادق هدایت

saba

saba

دیروز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 9

با بچگیم آن قدرها فاصله ندارم حالا سرتاسر زندگانی سیاه، پست و بیهوده خودم را میبینم آیا آن وقت خوشوقت بودم؟ نه چه اشتباه بزرگی همه گمان می کنند بچه خوشبخت است نه خوب یادم است آن وقت بیشتر حساس بودم. آن وقت هم مقلد و آب زیر کاه بودم شاید ظاهراً میخندیدم یا بازی می کردم ولی در باطن کمترین زخم زبان یا کوچکترین پیش آمد ناگوار و بیهوده ساعت های دراز فکر مرا به خود مشغول می داشت و خودم ، خودم را می خوردم .....

با بچگیم آن قدرها فاصله ندارم حالا سرتاسر زندگانی سیاه، پست و بیهوده خودم را میبینم آیا آن وقت خوشوقت بودم؟ نه چه اشتباه بزرگی همه گمان می کنند بچه خوشبخت است نه خوب یادم است آن وقت بیشتر حساس بودم. آن وقت هم مقلد و آب زیر کاه بودم شاید ظاهراً میخندیدم یا بازی می کردم ولی در باطن کمترین زخم زبان یا کوچکترین پیش آمد ناگوار و بیهوده ساعت های دراز فکر مرا به خود مشغول می داشت و خودم ، خودم را می خوردم .....

260

23

(0/1000)

نظرات

مهرِآب

مهرِآب

14 ساعت پیش

نوشیده از زهر تلخ فیلسوفان بدبین.

0