بریده‌ای از کتاب تبسم کلارا اثر نرگس سادات مظلومی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 47

روزها در لامور به سرعت برق و باد می‌گذشت؛ جایی که برای ما بچه‌ها مثل بهشت بود! بی قراری ها و بداخلاقی‌هایم تمام شده بود. حالا پدر کنارمان بود.

روزها در لامور به سرعت برق و باد می‌گذشت؛ جایی که برای ما بچه‌ها مثل بهشت بود! بی قراری ها و بداخلاقی‌هایم تمام شده بود. حالا پدر کنارمان بود.

24

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.