بریدهای از کتاب نیست اثر فاضل نظری
1404/1/5
صفحۀ 69
نیامدی و غمت بارها به من سر زد چو در بر او نگشودم نرفت و بر در زد بنا نبود که دل با غم تو بنشیند همین که نام تو را برد، من دلم پر زد گریست با من و از قصه جدایی گفت به سر سلامتی ام ساغری به ساغر زد چو دید در جگرم تیر بی وفایی را برون کشیدش و این بار کارگرتر زد چه کرد عشق تو با من که با هزار ستم دلم هنوز برای غم تو می لرزد
نیامدی و غمت بارها به من سر زد چو در بر او نگشودم نرفت و بر در زد بنا نبود که دل با غم تو بنشیند همین که نام تو را برد، من دلم پر زد گریست با من و از قصه جدایی گفت به سر سلامتی ام ساغری به ساغر زد چو دید در جگرم تیر بی وفایی را برون کشیدش و این بار کارگرتر زد چه کرد عشق تو با من که با هزار ستم دلم هنوز برای غم تو می لرزد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.