بریده‌ای از کتاب حجره شماره دو: خاطرات ابوالقاسم اقبالیان اثر رضا یزدانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 191

یک‌باره دلم برای دکتر چمران تنگ شد. برای آرامش نگاهش، صدای گرمش، حتی آر پی جی زدن‌هایش و گریه‌هایش در نماز شب و شب‌ها تکان خوردن شانه‌هایش در پاوه وقتی که می‌دید مردم چقدر سختی می‌کشند. حماسه و عاطفه را با هم آشتی داده بود.

یک‌باره دلم برای دکتر چمران تنگ شد. برای آرامش نگاهش، صدای گرمش، حتی آر پی جی زدن‌هایش و گریه‌هایش در نماز شب و شب‌ها تکان خوردن شانه‌هایش در پاوه وقتی که می‌دید مردم چقدر سختی می‌کشند. حماسه و عاطفه را با هم آشتی داده بود.

38

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.