بریدهای از کتاب بینوایان (ج۲) اثر ویکتور هوگو
6 روز پیش

4.5
64
صفحۀ 387
شجاعت برای پذیرش مرگی خوب همیشه مردان را تکان میدهد. همین که آنژلو لوراس دستها را بر سینه نهاد و مهیای انجام سرنوشت شد، هنگامه جدال در تالار خاتمه یافت. این آشوب ناگهان در نوعی عظمت مرگبار ساکن شد. گویی شکوه تهدیدگر آنژلو لوراس بدون اسلحه و بدون حرکت، بار سنگینی بر دوش این گروه به خشم آمده نهاده است. این جوان شجاع که تنها فرد بدون زخم بود و از این گذشته باشکوه، خون آلود، نمکین و همانند رویین تنی خونسرد بود، تنها در پناه نگاه آرام خود این گروه متشنج را واداشت که محترمانه او را بکشند. چهره زیبایش در این دم در سایه غرورش بیشتر جلوهگر شده بود و همانند یک نور باران شده بود و گویی خستگی ناپذیر است. پس از ۲۴ ساعت وحشت خیزی که طی شده بود، اینک چهرهاش گلگونتر از همیشه بود. شاید فردی که بعدها در دادگاه نظامی شهادت داده که « آنجا یک مرد شورشی بود که شنیدم او را آپولون مینامیدند یک نفر از گارد ملی که با تفنگ آنژولاراس را نشانه گرفته بود تفنگش را پایین آورد و گفت به نظر میآید که قصد دارم با گلوله گلی را هدف بگیرم »
شجاعت برای پذیرش مرگی خوب همیشه مردان را تکان میدهد. همین که آنژلو لوراس دستها را بر سینه نهاد و مهیای انجام سرنوشت شد، هنگامه جدال در تالار خاتمه یافت. این آشوب ناگهان در نوعی عظمت مرگبار ساکن شد. گویی شکوه تهدیدگر آنژلو لوراس بدون اسلحه و بدون حرکت، بار سنگینی بر دوش این گروه به خشم آمده نهاده است. این جوان شجاع که تنها فرد بدون زخم بود و از این گذشته باشکوه، خون آلود، نمکین و همانند رویین تنی خونسرد بود، تنها در پناه نگاه آرام خود این گروه متشنج را واداشت که محترمانه او را بکشند. چهره زیبایش در این دم در سایه غرورش بیشتر جلوهگر شده بود و همانند یک نور باران شده بود و گویی خستگی ناپذیر است. پس از ۲۴ ساعت وحشت خیزی که طی شده بود، اینک چهرهاش گلگونتر از همیشه بود. شاید فردی که بعدها در دادگاه نظامی شهادت داده که « آنجا یک مرد شورشی بود که شنیدم او را آپولون مینامیدند یک نفر از گارد ملی که با تفنگ آنژولاراس را نشانه گرفته بود تفنگش را پایین آورد و گفت به نظر میآید که قصد دارم با گلوله گلی را هدف بگیرم »
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.