بریده‌ای از کتاب یک عاشقانه ی آرام اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

انبار کوچک، مملو از بی‌مصرف‌ها و به‌دردنخورها؛ مملو از چیزهایی که همیشه گفته‌ییم: یک روز احتمال دارد به کار بیاید؛ دیگر از این‌ها پیدا نمی‌شود؛ برای بچه‌های بعدی؛ به دردِ سفر می‌خورَد. چمدان‌هایی که چفت و بست آن‌ها شکسته. گلدان ترک‌خورده‌یی که یادگار عموجان است. روروَکِ اوَّلی. پوتین‌های کهنه‌ی دومی. خدای من! همه را باید دور ریخت. انبار را باید خالیِ خالی کرد. همین‌هاست که زندگی را از شکل می‌اندازد. همین‌هاست که زندگی را کهنه می‌کند. موریانه‌خورده. بیدزده. کپک‌زده. درهم شکسته. بی‌سروته. رنگ و رو رفته. ما فقط کهنگی‌ها را پس‌انداز می‌کنیم. ما پاسدارنِ از شکل‌افتادگی‌ها هستیم.

انبار کوچک، مملو از بی‌مصرف‌ها و به‌دردنخورها؛ مملو از چیزهایی که همیشه گفته‌ییم: یک روز احتمال دارد به کار بیاید؛ دیگر از این‌ها پیدا نمی‌شود؛ برای بچه‌های بعدی؛ به دردِ سفر می‌خورَد. چمدان‌هایی که چفت و بست آن‌ها شکسته. گلدان ترک‌خورده‌یی که یادگار عموجان است. روروَکِ اوَّلی. پوتین‌های کهنه‌ی دومی. خدای من! همه را باید دور ریخت. انبار را باید خالیِ خالی کرد. همین‌هاست که زندگی را از شکل می‌اندازد. همین‌هاست که زندگی را کهنه می‌کند. موریانه‌خورده. بیدزده. کپک‌زده. درهم شکسته. بی‌سروته. رنگ و رو رفته. ما فقط کهنگی‌ها را پس‌انداز می‌کنیم. ما پاسدارنِ از شکل‌افتادگی‌ها هستیم.

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.