بریده‌ای از کتاب پابرهنه ها اثر زاهاریا استانکو

Zahra poorali

Zahra poorali

1404/7/26 - 18:07

بریدۀ کتاب

صفحۀ 116

هنوز خودم و او را دو رفیقِ جان در یک قالب حساب میکنم اما ئی لیه مُرده . چه طور میتوانم رفیقِ جان در یک قالبِ مرده ئی باشم؟ از وقتی که دیگر زنده نیست همه چیز تمام است. همین فردا باید برویم خاکش کنیم . ناقوس کلیسا را می شنوید؟ چه قشنگ می زند ناقوس وقتی برای کس دیگری زده می شود. وقتی تو بتوانی صدایش را بشنوی و مُرده نتواند !

هنوز خودم و او را دو رفیقِ جان در یک قالب حساب میکنم اما ئی لیه مُرده . چه طور میتوانم رفیقِ جان در یک قالبِ مرده ئی باشم؟ از وقتی که دیگر زنده نیست همه چیز تمام است. همین فردا باید برویم خاکش کنیم . ناقوس کلیسا را می شنوید؟ چه قشنگ می زند ناقوس وقتی برای کس دیگری زده می شود. وقتی تو بتوانی صدایش را بشنوی و مُرده نتواند !

10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.