بریده‌ای از کتاب من آدم کشته ام (داستان های کوتاه از نویسندگان روس) اثر لیودمیلا اولیتسکایا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

در ماه اکتبر، زمانی که برگ ها دیگر زرد شده‌اند، طراوتشان را از دست داده‌اند و پژمرده اند، گاه سر و کله‌ی روزهایی چشم آبی نیز پیدا می‌شود؛ در چنین روزهایی می‌توانی سرت را بالا بگیری تا زمین را نبینی و باورت بشود که هنوز شادی هست، هنوز تابستان است.

در ماه اکتبر، زمانی که برگ ها دیگر زرد شده‌اند، طراوتشان را از دست داده‌اند و پژمرده اند، گاه سر و کله‌ی روزهایی چشم آبی نیز پیدا می‌شود؛ در چنین روزهایی می‌توانی سرت را بالا بگیری تا زمین را نبینی و باورت بشود که هنوز شادی هست، هنوز تابستان است.

69

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.