بریدهای از کتاب زخم شیر اثر صمد طاهری
1404/2/28
صفحۀ 130
درست میگفت. همیشه، از وقتی که خودم را شناختم، یک رگهی خباثت توی وجودم بود که از نیش زدن کیف میکردم. دست خودم نبود، دست آن رگهی لعنتی بود. مثل او که یک رگهی زنانه توی وجودش بود.
درست میگفت. همیشه، از وقتی که خودم را شناختم، یک رگهی خباثت توی وجودم بود که از نیش زدن کیف میکردم. دست خودم نبود، دست آن رگهی لعنتی بود. مثل او که یک رگهی زنانه توی وجودش بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.