بریده‌ای از کتاب تانگوی شیطان اثر لاسلو کراسناهورکایی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 10

خود را مصلوب تابوت و گهواره‌ای یافت که با تقلایی دردمندانه می‌خواهد تن خویش را از آن‌ها برهاند تا سرانجام آن را- عریان، بی هیچ نشانی از هویت، عاری از هر آن چه نابایست است- به دست مرده‌شوران، آنان که غضبناک و خاموش در پیش‌زمینه‌ی شلوغی از شکنجه‌گران و دباغان اوامر را گردن می‌نهند برساند، آن گاه است که بی هیچ نشانی از ترحم ناچار به مشاهده‌ی حال و روز دیگران خواهد شد، بی‌ آن که بخت آن را داشته باشد بار دیگر به زندگی باز گردد، چون سرانجام در آن لحظه است که خواهد فهمید همه‌ی عمر با عده‌ای متقلب که ورق‌هایشان را از پیش نشانه گذاشته بوده‌اند طرف بوده و آنان همان‌هایی هستند که در نهایت تنها چیزی را که برای نجات خویش دارد از چنگش در خواهند آورد...

خود را مصلوب تابوت و گهواره‌ای یافت که با تقلایی دردمندانه می‌خواهد تن خویش را از آن‌ها برهاند تا سرانجام آن را- عریان، بی هیچ نشانی از هویت، عاری از هر آن چه نابایست است- به دست مرده‌شوران، آنان که غضبناک و خاموش در پیش‌زمینه‌ی شلوغی از شکنجه‌گران و دباغان اوامر را گردن می‌نهند برساند، آن گاه است که بی هیچ نشانی از ترحم ناچار به مشاهده‌ی حال و روز دیگران خواهد شد، بی‌ آن که بخت آن را داشته باشد بار دیگر به زندگی باز گردد، چون سرانجام در آن لحظه است که خواهد فهمید همه‌ی عمر با عده‌ای متقلب که ورق‌هایشان را از پیش نشانه گذاشته بوده‌اند طرف بوده و آنان همان‌هایی هستند که در نهایت تنها چیزی را که برای نجات خویش دارد از چنگش در خواهند آورد...

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.