بریده‌ای از کتاب قاف: بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی اثر یاسین حجازی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 285

[بخشی از معراج] دو کوشک دیدم، یکی از زَبرجَد سبز و یکی از یاقوت سرخ، چنان که از بیرون آن درون آن پدید بود‌. در همه درجات شهیدان هیچ کوشکی از آن بلندتر نبود. گفتم:《 یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی می‌یابم؟》 گفت:《 یکی از آنِ فرزندِ توست: حسن، شهید گشته به زهر و دیگر به نام فرزندِ تو: حسین، شهیدِ کربلا》 مرا دل درپیچید. بگریستم.... (هرگز در بهشت کس بِنَگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین)

[بخشی از معراج] دو کوشک دیدم، یکی از زَبرجَد سبز و یکی از یاقوت سرخ، چنان که از بیرون آن درون آن پدید بود‌. در همه درجات شهیدان هیچ کوشکی از آن بلندتر نبود. گفتم:《 یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی می‌یابم؟》 گفت:《 یکی از آنِ فرزندِ توست: حسن، شهید گشته به زهر و دیگر به نام فرزندِ تو: حسین، شهیدِ کربلا》 مرا دل درپیچید. بگریستم.... (هرگز در بهشت کس بِنَگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین)

31

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.