بریده‌ای از کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی

mohamad.shahqasy

mohamad.shahqasy

2 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 92

گویی با زحمت و تقریباً بی‌اراده،بلکه از روی احتیاجی درونی،به تمام موجوداتی که در را می‌یافت،خیره می‌شد.مثل این بود که در جست و جوی سرگرمی شدیدی می‌گشتولی آن را نمی‌یافت و بناچار هر دم به فکر فرو می‌رفت.اما همین که باز یکه‌‌ای می‌خورد و سر خود را برند می‌کرد و به اطراف می‌نگریست، فوراً هر آنچه می‌اندیشید غز یاد می‌برد و حتی فراموش می‌کرد که از کجا میگذرد.

گویی با زحمت و تقریباً بی‌اراده،بلکه از روی احتیاجی درونی،به تمام موجوداتی که در را می‌یافت،خیره می‌شد.مثل این بود که در جست و جوی سرگرمی شدیدی می‌گشتولی آن را نمی‌یافت و بناچار هر دم به فکر فرو می‌رفت.اما همین که باز یکه‌‌ای می‌خورد و سر خود را برند می‌کرد و به اطراف می‌نگریست، فوراً هر آنچه می‌اندیشید غز یاد می‌برد و حتی فراموش می‌کرد که از کجا میگذرد.

22

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.