بریده‌ای از کتاب ام علاء؛ روایت زندگی‌ ام‌ الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند

بریدۀ کتاب

صفحۀ 234

گاهی سجده‌های ناگهانی انجام می‌داد، بدون آنکه در نماز یار روی سجاده باشد. وقتی علتش را پرسیدم، با همان طرح لبخندی که در کودکی در صورتش دیده بودم، پاسخم را داد و گفت:" در طول روز هر وقت یاد نعمت‌هایی که خدا به من داده می‌افتم، فورا سجده می کنم. اینکه من زنده هستم، نفس می کشم، حرف می زنم، راه می رم، می بینم، می شنوم، میخورم یا می خوابم و خیلی چیزهای دیگه. هر چقدر سجده کنم و از خدا تشکر کنم باز هم کمه."

گاهی سجده‌های ناگهانی انجام می‌داد، بدون آنکه در نماز یار روی سجاده باشد. وقتی علتش را پرسیدم، با همان طرح لبخندی که در کودکی در صورتش دیده بودم، پاسخم را داد و گفت:" در طول روز هر وقت یاد نعمت‌هایی که خدا به من داده می‌افتم، فورا سجده می کنم. اینکه من زنده هستم، نفس می کشم، حرف می زنم، راه می رم، می بینم، می شنوم، میخورم یا می خوابم و خیلی چیزهای دیگه. هر چقدر سجده کنم و از خدا تشکر کنم باز هم کمه."

10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.