بریده‌ای از کتاب قرار بی قرار اثر فاطمه سادات افقه

¹⁰⁰¹

¹⁰⁰¹

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 222

بالأخره پیکرش به گلزار شهدا رسید. باران آرام آرام می‌بارید. مصطفی به دلیل تمام کارهایش مصداق 《عند ربهم یرزقون》شده بود؛ آن‌قدر که حتی در قبر هم، با قرآن چشمان نیمه‌بازش بسته شد. خود مصطفی همیشه می‌گفت :《تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!》حالا حسرت این را می‌خورم که من جامانده‌ام و او رفته.

بالأخره پیکرش به گلزار شهدا رسید. باران آرام آرام می‌بارید. مصطفی به دلیل تمام کارهایش مصداق 《عند ربهم یرزقون》شده بود؛ آن‌قدر که حتی در قبر هم، با قرآن چشمان نیمه‌بازش بسته شد. خود مصطفی همیشه می‌گفت :《تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!》حالا حسرت این را می‌خورم که من جامانده‌ام و او رفته.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.