بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 500

تا وقتی که میدونستم دختری که توی فکرشه یک دختر کوچولوعه که دیگه توی این دنیا نفس نمیکشه چیزی آزارم نمی‌داد. زید خودش رو بابت مرگ اون دختر مقصر میدونست و طبیعی بود که بهش فکر کنه.

تا وقتی که میدونستم دختری که توی فکرشه یک دختر کوچولوعه که دیگه توی این دنیا نفس نمیکشه چیزی آزارم نمی‌داد. زید خودش رو بابت مرگ اون دختر مقصر میدونست و طبیعی بود که بهش فکر کنه.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.