بریده‌ای از کتاب ابَرشَهر اثر محمد رودگر

سیده فاطمه

سیده فاطمه

1404/6/25 - 21:02

بریدۀ کتاب

صفحۀ 279

چنگیز به شیخ نجم الدین امان نامه داد و از او خواست از شهر بیرون برود. شیخ نپذیرفت:« زیر امان کفر؟ هرگز!» چند نفر از یاران شیخ به دست و پایش افتادند. شیخ گفت: هفتاد سال در زمان خوشی، گندم خوارزم را خورده ام. جوانمرد نیستم اگر در وقت ناخوشی از این مردم جدا شوم. حالا که خوارزمشاه به خوارزمی ها خیانت کرده و مردم خود را بی پناه رها کرده و رفته، می مانم و در این بی پناهی با این مردم شریک می شوم.

چنگیز به شیخ نجم الدین امان نامه داد و از او خواست از شهر بیرون برود. شیخ نپذیرفت:« زیر امان کفر؟ هرگز!» چند نفر از یاران شیخ به دست و پایش افتادند. شیخ گفت: هفتاد سال در زمان خوشی، گندم خوارزم را خورده ام. جوانمرد نیستم اگر در وقت ناخوشی از این مردم جدا شوم. حالا که خوارزمشاه به خوارزمی ها خیانت کرده و مردم خود را بی پناه رها کرده و رفته، می مانم و در این بی پناهی با این مردم شریک می شوم.

17

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.