بریدهای از کتاب سفر به قلعه خورشید اثر رقیه بابایی
1403/1/9
صفحۀ 119
ابو مسلم قلم و کاغذی را از شال کمرش بیرون آورد و گفت «سخاب!گمانم دیگر وقتش رسیده است. این را بگیر و اولین کتابت حدیثت را آغاز کن.»
ابو مسلم قلم و کاغذی را از شال کمرش بیرون آورد و گفت «سخاب!گمانم دیگر وقتش رسیده است. این را بگیر و اولین کتابت حدیثت را آغاز کن.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.