بریدهای از کتاب دختران زمستان اثر لوری هلس اندرسن
5 روز پیش
صفحۀ 94
وقتی در مسیر تا جنگل قدم میزدیم، دست هم رو میگرفتیم و خون از نوک انگشتهامون چکه میکرد. با جادوگرها میرقصیدیم و هیولاها رو میبوسیدیم. ما خودمون رو به دختران زمستان تبدیل کردیم و وقتی تصمیم گرفت بره، برگردوندمش تو برف، چون میترسیدم تنها باشم.
وقتی در مسیر تا جنگل قدم میزدیم، دست هم رو میگرفتیم و خون از نوک انگشتهامون چکه میکرد. با جادوگرها میرقصیدیم و هیولاها رو میبوسیدیم. ما خودمون رو به دختران زمستان تبدیل کردیم و وقتی تصمیم گرفت بره، برگردوندمش تو برف، چون میترسیدم تنها باشم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.