بریده‌ای از کتاب بیگانه با ترس اثر صادق وفایی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 349

در یکی از این سال‌ها، بعد از این‌که محمود فوت کرد، به سالروز عملیات زدن همین پل اروندرود رسیدیم. اکبر، فرمانده پایگاه یکم شکاری بود و به او دستور داده شده بود به رادیو تلویزیون برود تا درباره زدن پل، هفت هشت دقیقه در اخبار مصاحبه کند... خب می‌رود به تلویزیون... گوینده می‌گوید الان ما با یکی از خلبانانی که در زدن پل اروندرود انجام وظیفه کرده، مصاحبه داریم. دوربین روی صورت ایشان رفت و بعد از سلام و علیک، مجری گفت «جناب سرهنگ...می‌شود درباره با عملیات زدن پل عراقی‌ها روی اروندرود توضیحاتی بدهید؟» این‌جا بود که بعد از مدت‌ها، حدود ۱۵ سال، اولین کسی که اسم محمود اسکندری را برد، ایشان بود. آن هم کجا؟ در رادیو تلویزیون مملکت‌مان. ... گفت «به نام خدا! جا دارد از شادروان سرتیپ خلبان، محمود اسکندری به عنوان خلبان کابین جلو و فرمانده هواپیما اسم ببرم! که ایشان باعث شد پل زده شود و من در کابین عقب بودم.»

در یکی از این سال‌ها، بعد از این‌که محمود فوت کرد، به سالروز عملیات زدن همین پل اروندرود رسیدیم. اکبر، فرمانده پایگاه یکم شکاری بود و به او دستور داده شده بود به رادیو تلویزیون برود تا درباره زدن پل، هفت هشت دقیقه در اخبار مصاحبه کند... خب می‌رود به تلویزیون... گوینده می‌گوید الان ما با یکی از خلبانانی که در زدن پل اروندرود انجام وظیفه کرده، مصاحبه داریم. دوربین روی صورت ایشان رفت و بعد از سلام و علیک، مجری گفت «جناب سرهنگ...می‌شود درباره با عملیات زدن پل عراقی‌ها روی اروندرود توضیحاتی بدهید؟» این‌جا بود که بعد از مدت‌ها، حدود ۱۵ سال، اولین کسی که اسم محمود اسکندری را برد، ایشان بود. آن هم کجا؟ در رادیو تلویزیون مملکت‌مان. ... گفت «به نام خدا! جا دارد از شادروان سرتیپ خلبان، محمود اسکندری به عنوان خلبان کابین جلو و فرمانده هواپیما اسم ببرم! که ایشان باعث شد پل زده شود و من در کابین عقب بودم.»

43

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.