بریدهای از کتاب شهید نوید: روایتی از زندگی شهید مدافع حرم نوید صفری اثر مرضیه اعتمادی
1403/5/14
صفحۀ 41
خلوت مادر پسریمان همیشه برکت داشت. برکتش مقتل هوایی بود که نویدم می خواند. من هم می نشستم روی صندلی آشپزخانه و دل می دادم به مقتل خوانی هایش.نوروعطر روضه ها و اشک های که سر میخوردند روی صورت ماهش، میپیچید توی آشپزخانه ی کوچکمان، می رفت لابلای طعمخورشت ها و همراه برنج ها قد می کشید و مثل پیچک، همه خانه را می گرفت. مادر خوشبختی بودم که خورشتم همراه آهنگهای روضه های پسرمحامی افتاد، نه ؟
خلوت مادر پسریمان همیشه برکت داشت. برکتش مقتل هوایی بود که نویدم می خواند. من هم می نشستم روی صندلی آشپزخانه و دل می دادم به مقتل خوانی هایش.نوروعطر روضه ها و اشک های که سر میخوردند روی صورت ماهش، میپیچید توی آشپزخانه ی کوچکمان، می رفت لابلای طعمخورشت ها و همراه برنج ها قد می کشید و مثل پیچک، همه خانه را می گرفت. مادر خوشبختی بودم که خورشتم همراه آهنگهای روضه های پسرمحامی افتاد، نه ؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.