بریدۀ کتاب
1402/11/16
صفحۀ 36
چیزی که فهمیدنش خیلی سخت بود این بود که از کجا میدانست کلیسا یا برف یا ببر چه شکلی است... منظورم این است که او هیچ وقت پایش را از این کشتی پایین نگذاشته بود، حتی یک بار. شوخی نبود، کاملاً درست بود. هیچ وقت پیاده نشده بود. حتی یک بار. و آن وقت طوری بود که انگار همه این چیزها را به چشم خودش دیده است. تو به نووه چنتو میگفتی « یک بار رفته بودم پاریس » و او ازت میپرسید که مثلاً باغ فلان را دیدهای، یا فلان جا غذا خوردهای، همه چیز را میدانست. به ات میگفت: چیزی که توی پاریس دوست دارم این است که روی پل پون نوف قدم بزنم و منتظر غروب خورشید بمانم و وقتی که کشتیهای تفریحی از آنجا میگذرند بایستم و برایشان دست تکان بدهم. - اما نووه چنتو تو پاریس را دیدهای؟ - نه. - پس دیگر... - یعنی، آره... - یعنی چی، آره؟ - پاریس.
چیزی که فهمیدنش خیلی سخت بود این بود که از کجا میدانست کلیسا یا برف یا ببر چه شکلی است... منظورم این است که او هیچ وقت پایش را از این کشتی پایین نگذاشته بود، حتی یک بار. شوخی نبود، کاملاً درست بود. هیچ وقت پیاده نشده بود. حتی یک بار. و آن وقت طوری بود که انگار همه این چیزها را به چشم خودش دیده است. تو به نووه چنتو میگفتی « یک بار رفته بودم پاریس » و او ازت میپرسید که مثلاً باغ فلان را دیدهای، یا فلان جا غذا خوردهای، همه چیز را میدانست. به ات میگفت: چیزی که توی پاریس دوست دارم این است که روی پل پون نوف قدم بزنم و منتظر غروب خورشید بمانم و وقتی که کشتیهای تفریحی از آنجا میگذرند بایستم و برایشان دست تکان بدهم. - اما نووه چنتو تو پاریس را دیدهای؟ - نه. - پس دیگر... - یعنی، آره... - یعنی چی، آره؟ - پاریس.
3
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.