بریدۀ کتاب
1403/3/28
4.5
138
صفحۀ 239
در کجا، کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ میگوید یا میاندیشد که اگر مجبور میشد در بلندی یا بر فراز صخرهای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذره فضا تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح میداد زنده بماند تا اینکه فوراً بمیرد! فقط زیستن، زیستن و زیستن _ هرطور که باشد، اما زنده ماندن و زیستن! عجب حقیقتی! خداوندا! چه حقیقتی! چه پست است انسان!
در کجا، کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ میگوید یا میاندیشد که اگر مجبور میشد در بلندی یا بر فراز صخرهای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذره فضا تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح میداد زنده بماند تا اینکه فوراً بمیرد! فقط زیستن، زیستن و زیستن _ هرطور که باشد، اما زنده ماندن و زیستن! عجب حقیقتی! خداوندا! چه حقیقتی! چه پست است انسان!
ابراهیم خالیدی
1403/3/30
1