بریدۀ کتاب
1403/7/8
3.5
48
صفحۀ 45
مزاج آدمهای شهر بوی باروت را نمیفهمد. برای بینیهایشان شمیم بوی خون و خاک غریبه است. اینجا زخم زینت مرد است. شیارهای تیر و ترکش روی سر و صورت رزمندگان کم از مدالهای رنگی براق ژنرالها آنور آبی ندارد. توی مترو چند ایستگاه نمیتوانی بایستی، حوصلهات به ترافیک اتوبانها قد نمیدهد، اما در میدان جهاد ساعتها پشت تویوتا و زیر آفتاب از شهری به شهر دیگر میروی تا بجنگی می دانی؟ عشق چشم و گوش آدم را کور میکند
مزاج آدمهای شهر بوی باروت را نمیفهمد. برای بینیهایشان شمیم بوی خون و خاک غریبه است. اینجا زخم زینت مرد است. شیارهای تیر و ترکش روی سر و صورت رزمندگان کم از مدالهای رنگی براق ژنرالها آنور آبی ندارد. توی مترو چند ایستگاه نمیتوانی بایستی، حوصلهات به ترافیک اتوبانها قد نمیدهد، اما در میدان جهاد ساعتها پشت تویوتا و زیر آفتاب از شهری به شهر دیگر میروی تا بجنگی می دانی؟ عشق چشم و گوش آدم را کور میکند
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.