بریده‌ای از کتاب پدرو پارامو اثر خوان رولفو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 38

به خودش گفت هر چه اتفاق افتاد تقصیر خودم بود. ترسید آدمهای پولدار را سرزنش کند چون زندگیم را آنها تأمین میکنند گداها هیچوقت پولی کف دستم نمی گذارند، و دعا شکم آدم را سیر نمیکند تا بوده همین بوده. نتیجه کار هم همین است که میبینم تقصیر خودم است. همه کسانی را که داشته اند فریب داده ام و آنها هنوز هم به من اعتماد دارند و از من میخواهند تا پیش پروردگار شفاعتشان را بکنم. اما از این اعتماد چه چیزی به دست آوردهاند؟ کلید بهشت را؟ آمرزش روحشان را؟ و چرا باید به دنبال آمرزش روحشان باشند وقتی که در لحظه آخر ... هنوز هم ماريا ديادا در نظرم هست روزی که آمد تا ببیند برای خواهرش ادوویخس، طلب آمرزش دوستم کرده ام یا نه .

به خودش گفت هر چه اتفاق افتاد تقصیر خودم بود. ترسید آدمهای پولدار را سرزنش کند چون زندگیم را آنها تأمین میکنند گداها هیچوقت پولی کف دستم نمی گذارند، و دعا شکم آدم را سیر نمیکند تا بوده همین بوده. نتیجه کار هم همین است که میبینم تقصیر خودم است. همه کسانی را که داشته اند فریب داده ام و آنها هنوز هم به من اعتماد دارند و از من میخواهند تا پیش پروردگار شفاعتشان را بکنم. اما از این اعتماد چه چیزی به دست آوردهاند؟ کلید بهشت را؟ آمرزش روحشان را؟ و چرا باید به دنبال آمرزش روحشان باشند وقتی که در لحظه آخر ... هنوز هم ماريا ديادا در نظرم هست روزی که آمد تا ببیند برای خواهرش ادوویخس، طلب آمرزش دوستم کرده ام یا نه .

274

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.