بریدۀ کتاب

سانتاماریا: نمایشنامه ها
بریدۀ کتاب

صفحۀ 83

آری، مستها لااقل تکیه گاه را می شناسند؛ شانه ای، درب، دیواری و.... تو.... چشم از تکیه گاهت فرو بسته ای. مستها به وقت مستی راست می گویند و... تو با خودت هم راست نیستی. مستها بالاخره هشیار اما این خواب تو انگار هرگز بیداری ندارد. کاش تو هم مست بودی نه اینهمه غافل.

آری، مستها لااقل تکیه گاه را می شناسند؛ شانه ای، درب، دیواری و.... تو.... چشم از تکیه گاهت فرو بسته ای. مستها به وقت مستی راست می گویند و... تو با خودت هم راست نیستی. مستها بالاخره هشیار اما این خواب تو انگار هرگز بیداری ندارد. کاش تو هم مست بودی نه اینهمه غافل.

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.