بریدهای از کتاب جین ایر اثر شارلوت برونته
1404/4/7
صفحۀ 32
به آشپزخانه که رفت با خودش یک کلوچه ی مربایی آورد، آن هم توی بشقاب چینی خوش نقش و نگاری که پرنده ی بهشتی اش لای خوشه ای از پیچک و غنچه لمیده بود و من همیشه از آن خوشم می آمد. این همان بشقابی بود که خیلی وقت ها خواهش کرده بودم بدهند به دستم تا خوب تماشایش کنم. اما هیچ وقت مرا لایق چنین لطفی ندانسته بودند. حالا این ظرف گرانبها روی زانوهایم بود و با کمال نزاکت از من تقاضا می شد آن حلقه شیرینی خوشمزه را میل کنم. چه لطف و محبت بیهوده ای! مثل بیشتر لطف و محبت های دیگری که دیر نصیب آدم می شوند، در حالی که آدم مدت های دراز در حسرت آن هاست!
به آشپزخانه که رفت با خودش یک کلوچه ی مربایی آورد، آن هم توی بشقاب چینی خوش نقش و نگاری که پرنده ی بهشتی اش لای خوشه ای از پیچک و غنچه لمیده بود و من همیشه از آن خوشم می آمد. این همان بشقابی بود که خیلی وقت ها خواهش کرده بودم بدهند به دستم تا خوب تماشایش کنم. اما هیچ وقت مرا لایق چنین لطفی ندانسته بودند. حالا این ظرف گرانبها روی زانوهایم بود و با کمال نزاکت از من تقاضا می شد آن حلقه شیرینی خوشمزه را میل کنم. چه لطف و محبت بیهوده ای! مثل بیشتر لطف و محبت های دیگری که دیر نصیب آدم می شوند، در حالی که آدم مدت های دراز در حسرت آن هاست!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.