بریدهای از کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد
7 روز پیش
صفحۀ 85
میدیدم که این مردان آینده درین کلاسها و امتحانها آنقدر خواهند ترسید و مغزها و اعصابشان را آنقدر بوحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسه اصلا آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت ! انبانی از ترس و دلهره. آدم وقتی معلم است متوجه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهۀ معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که يك ورقه دیپلم یا لیسانس یعنی چه ! یعنی تصدیق باینکه صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرکش ترس است و ترس است و ترس !
میدیدم که این مردان آینده درین کلاسها و امتحانها آنقدر خواهند ترسید و مغزها و اعصابشان را آنقدر بوحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسه اصلا آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت ! انبانی از ترس و دلهره. آدم وقتی معلم است متوجه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهۀ معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که يك ورقه دیپلم یا لیسانس یعنی چه ! یعنی تصدیق باینکه صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرکش ترس است و ترس است و ترس !
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.