بریدۀ کتاب
1403/5/26
3.7
3
صفحۀ 160
نمیدانم در این لحظه باید چهکار کنم. قبلاً فکر میکردم که میشود روی لحظهها اسم گذاشت. مثلاً میشود گفت لحظهی مرگ، لحظهی جدایی،لحظهی شگفتی و ... اما حالا مطمئنم که نمیشود. لحظهها قبل و بعد دارند اما مرز ندارند و در آن لحظه نمیدانستم چه بکنم یا چه بگویم. فقط احساس میکردم جوانههای تمام درختان روی کرهی زمین توی دلم باز شدهاند.
نمیدانم در این لحظه باید چهکار کنم. قبلاً فکر میکردم که میشود روی لحظهها اسم گذاشت. مثلاً میشود گفت لحظهی مرگ، لحظهی جدایی،لحظهی شگفتی و ... اما حالا مطمئنم که نمیشود. لحظهها قبل و بعد دارند اما مرز ندارند و در آن لحظه نمیدانستم چه بکنم یا چه بگویم. فقط احساس میکردم جوانههای تمام درختان روی کرهی زمین توی دلم باز شدهاند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.