بریده‌ای از کتاب هتل مگنفیک اثر امیلی جی تیلور

rachel

rachel

8 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 223

فکر میکردم محرم اسرارم است .دوستم است.لب هایم لرزید.دوستم بود.احتمالا بهترین دوستم در اینجا. و حالا.... حالا این خیانت مثل مشتی به شکمم کوفته شده بود.میخواستم فریاد بزنم...

فکر میکردم محرم اسرارم است .دوستم است.لب هایم لرزید.دوستم بود.احتمالا بهترین دوستم در اینجا. و حالا.... حالا این خیانت مثل مشتی به شکمم کوفته شده بود.میخواستم فریاد بزنم...

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.