بریدهای از کتاب برای روز آخر اثر مریم شیدا
1404/2/13
صفحۀ 146
« حاج ابوذر! هنوز اینجایی؟ قندیل میبندیها! چرو این کار رو با خودت میکنی؟» _ کاکا! وقتی نصیحت کارساز نیست، باید رفت تا شریک گناه نشی. این زبون یه تیکه گوشته، به هر طرف بچرخونی، میگرده. میشه قشنگ ازش استفاده کرد؛ ولی نمیدونم چرا تو کار خیر استفاده نمیشه. تازه فهمیده بودم چرا ابوذر این همه مدت در سرما نشسته بود. ذهنم رفت به چند روز پیش، نمیدانم چه دیده بود و چه شده بود، میگفت: «پیامبر میفرماید: هر کس فحش بده، بوی بهشت به مشامش نمیرسه. جنگ ما اینجا جنگ ظاهره، جنگ اصلی تو باطنه. حالا خدا کمکت کرده و همه چی دست به دست هم داده یه نفر از دشمن رو کشتی، بعد برای نفست میگی من رفتم این کار رو کردم اون کار رو کردم. جنگ ما زمانی که برمیگردیم شروع میشه.» حرفش توی سرم زنگ میزد: «جنگ ما زمانی که برمیگردیم شروع میشه.»
« حاج ابوذر! هنوز اینجایی؟ قندیل میبندیها! چرو این کار رو با خودت میکنی؟» _ کاکا! وقتی نصیحت کارساز نیست، باید رفت تا شریک گناه نشی. این زبون یه تیکه گوشته، به هر طرف بچرخونی، میگرده. میشه قشنگ ازش استفاده کرد؛ ولی نمیدونم چرا تو کار خیر استفاده نمیشه. تازه فهمیده بودم چرا ابوذر این همه مدت در سرما نشسته بود. ذهنم رفت به چند روز پیش، نمیدانم چه دیده بود و چه شده بود، میگفت: «پیامبر میفرماید: هر کس فحش بده، بوی بهشت به مشامش نمیرسه. جنگ ما اینجا جنگ ظاهره، جنگ اصلی تو باطنه. حالا خدا کمکت کرده و همه چی دست به دست هم داده یه نفر از دشمن رو کشتی، بعد برای نفست میگی من رفتم این کار رو کردم اون کار رو کردم. جنگ ما زمانی که برمیگردیم شروع میشه.» حرفش توی سرم زنگ میزد: «جنگ ما زمانی که برمیگردیم شروع میشه.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.