بریدهای از کتاب ص خ و ر اثر امید کوره چی
5 روز پیش
صفحۀ 294
جلوی مرجل کمر راست کردم انگار تا زمانی که امید به کسی داشته باشی،در برابرش عاجزی و خموده،اما همینکه قطع رجاء از غیر کنی، و متوسل شوی به سلطان حقیقی،تازه قد میکشی و آن مناعت اصیل در تو بیدار میشود.
جلوی مرجل کمر راست کردم انگار تا زمانی که امید به کسی داشته باشی،در برابرش عاجزی و خموده،اما همینکه قطع رجاء از غیر کنی، و متوسل شوی به سلطان حقیقی،تازه قد میکشی و آن مناعت اصیل در تو بیدار میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.