بریده‌ای از کتاب ص خ و ر اثر امید کوره چی

خانم کاف🌻

خانم کاف🌻

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 294

جلوی مرجل کمر راست کردم انگار تا زمانی که امید به کسی داشته باشی،در برابرش عاجزی و خموده،اما همینکه قطع رجاء از غیر کنی، و متوسل شوی به سلطان حقیقی،تازه قد میکشی و آن مناعت اصیل در تو بیدار می‌شود.

جلوی مرجل کمر راست کردم انگار تا زمانی که امید به کسی داشته باشی،در برابرش عاجزی و خموده،اما همینکه قطع رجاء از غیر کنی، و متوسل شوی به سلطان حقیقی،تازه قد میکشی و آن مناعت اصیل در تو بیدار می‌شود.

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.