بریده‌ای از کتاب مثل همه ی عصرها اثر زویا پیرزاد

Marzieh

Marzieh

1402/9/27

بریدۀ کتاب

صفحۀ 60

روشنک سال آخر دبیرستان را تمام کرده بود که مادربزرگ مرد. قبل از مردن، پرتغال خواست. تابستان بود و پرتغال پیدا نمی شد. برایش هندوانه بردند. خورد و گفت «چه پرتغال شیرینی!» و مرد.

روشنک سال آخر دبیرستان را تمام کرده بود که مادربزرگ مرد. قبل از مردن، پرتغال خواست. تابستان بود و پرتغال پیدا نمی شد. برایش هندوانه بردند. خورد و گفت «چه پرتغال شیرینی!» و مرد.

4

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.