بریدهای از کتاب آوای یخ و آتش: بازی تاج و تخت اثر جورج آر.آر. مارتین
1403/10/1
4.7
3
صفحۀ 45
((اگر بخواهی جانی را بگیری این دین را به گردنش داری که به چشمانش بنگری و آخرین وصیتش را بشنوی و اگر جرات چنین کاری را نداشته باشی شاید آن مرد مستحق مرگ نیست. برن تو یک روز، بیرق دار راب میشوی و روزی برای برادر و پادشاهت از یک قلعه محافظت خواهی کرد و عدالت در دستان تو قرار میگیرد و آن روز که بیاید، وظیفهی لذتبخشی نیست اما نمیتوانی از زیر باز این وظیفه شانه خالی کنی. حاکمی که پشت جلادهای مزدورش پنهان میشود خیلی زود فراموش میکند مرگی نیز هست.))
((اگر بخواهی جانی را بگیری این دین را به گردنش داری که به چشمانش بنگری و آخرین وصیتش را بشنوی و اگر جرات چنین کاری را نداشته باشی شاید آن مرد مستحق مرگ نیست. برن تو یک روز، بیرق دار راب میشوی و روزی برای برادر و پادشاهت از یک قلعه محافظت خواهی کرد و عدالت در دستان تو قرار میگیرد و آن روز که بیاید، وظیفهی لذتبخشی نیست اما نمیتوانی از زیر باز این وظیفه شانه خالی کنی. حاکمی که پشت جلادهای مزدورش پنهان میشود خیلی زود فراموش میکند مرگی نیز هست.))
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.