بریده‌ای از کتاب زندگی عزیز اثر آلیس مونرو

Hani

Hani

1404/5/18

بریدۀ کتاب

صفحۀ 125

بلند می‌شود و به سرعت لباس می‌پوشد و در همه اتاق‌های خانه راه می‌رود، و با این ذهنیت جدید به دیوارها و اثاثیه نگاه می‌کند. همه جا خلا است، مخصوصاً توی سینه‌اش. قهوه دم می‌کند و نمی‌خورَد. عاقبت باز هم به اتاق خوابش می‌رود، و می‌فهمد که باید دوباره با واقعیت موجود آشنا شود.

بلند می‌شود و به سرعت لباس می‌پوشد و در همه اتاق‌های خانه راه می‌رود، و با این ذهنیت جدید به دیوارها و اثاثیه نگاه می‌کند. همه جا خلا است، مخصوصاً توی سینه‌اش. قهوه دم می‌کند و نمی‌خورَد. عاقبت باز هم به اتاق خوابش می‌رود، و می‌فهمد که باید دوباره با واقعیت موجود آشنا شود.

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.