بریده‌ای از کتاب عربیکا اثر یامین پور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 171

دکتر می گوید: "یک ماهه از اینجا تکون نخوردم, همین جا میخوابم ، روی اون تخت " می پرسم: "خانواده ات کجا هستن ؟" می‌گوید:" خبر ندارم ! شاید بیروت و شاید جایی دیگر" - یعنی تلفنی هم خبر نداری؟! - نه. آن شالله خوب هستند. پسرهام مراقب مادرشون هستن - نگرانشون نیستی؟ سوال ابلهانه ای می پرسم. دکتر با لبخند پک عمیقی به سیگارش می زند و می گوید: " من حج ابراهیمی انجام میدم ، رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ" یعنی پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه ای بی کشت و زرع نزد خانه محترمت سکونت دادم؛

دکتر می گوید: "یک ماهه از اینجا تکون نخوردم, همین جا میخوابم ، روی اون تخت " می پرسم: "خانواده ات کجا هستن ؟" می‌گوید:" خبر ندارم ! شاید بیروت و شاید جایی دیگر" - یعنی تلفنی هم خبر نداری؟! - نه. آن شالله خوب هستند. پسرهام مراقب مادرشون هستن - نگرانشون نیستی؟ سوال ابلهانه ای می پرسم. دکتر با لبخند پک عمیقی به سیگارش می زند و می گوید: " من حج ابراهیمی انجام میدم ، رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ" یعنی پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه ای بی کشت و زرع نزد خانه محترمت سکونت دادم؛

14

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.