بریده‌ای از کتاب بندها اثر دومنیکو استارنونه

بریدۀ کتاب

صفحۀ 149

چه‌قدر بیزارم از این که مامان با گرز حکومت کرد، بابا هم به شکنجه تن داد و هیچ وقت عصیان نکرد. و چه‌قدر از بابا بیزارم که هیچ وقت جلو مامان طرف ما را نگرفت و برای‌مان قدم از قدم برنداشت.

چه‌قدر بیزارم از این که مامان با گرز حکومت کرد، بابا هم به شکنجه تن داد و هیچ وقت عصیان نکرد. و چه‌قدر از بابا بیزارم که هیچ وقت جلو مامان طرف ما را نگرفت و برای‌مان قدم از قدم برنداشت.

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.