بریده‌ای از کتاب نفرین بال سوخته: خواب سقوط اثر زهرا افشار

وایولت

وایولت

1404/4/27

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

《نوش آفرین همیشه میگفت تب عشق تنده. یه دفعه غافلگیرت می‌کنه. تمام تنت رو می‌سوزونه... بهش می‌گفت بیماری عشق! اما می‌دونی بعدش چی می‌شه؟ تب تند... زود سرد میشه، رایان! خودش این رو خوب تجربه کرده بود. حالا به خودمون نگاه کن... یه ماه نشده، حتی یه ماه هم نشده که با من آشنا شدی و این قدر زود اعترافت رو به زبون آوردی؟ می‌خوام دل ببندم به این امید که این تب تند، زود از تنت دور بشه و این احساسات ناگهانی، زود از قلبت بیرون بره. درباره ی تو... هیچ چیزی جز این نمی‌خوام.》

《نوش آفرین همیشه میگفت تب عشق تنده. یه دفعه غافلگیرت می‌کنه. تمام تنت رو می‌سوزونه... بهش می‌گفت بیماری عشق! اما می‌دونی بعدش چی می‌شه؟ تب تند... زود سرد میشه، رایان! خودش این رو خوب تجربه کرده بود. حالا به خودمون نگاه کن... یه ماه نشده، حتی یه ماه هم نشده که با من آشنا شدی و این قدر زود اعترافت رو به زبون آوردی؟ می‌خوام دل ببندم به این امید که این تب تند، زود از تنت دور بشه و این احساسات ناگهانی، زود از قلبت بیرون بره. درباره ی تو... هیچ چیزی جز این نمی‌خوام.》

10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.