بریده‌ای از کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ اثر آلکساندرایسایویچ سولژنیتسین

بریدۀ کتاب

صفحۀ 129

آب زیپو داغی که به آنها میدادند انگار بارانی بود که بر زمینی خشک و برهوت ببارد .آنرا یکجا سر میکشیدند.این کاسهٔ آش برایشان از جان ،از آزادی ،از گذشته و آینده عزیزتر بود.

آب زیپو داغی که به آنها میدادند انگار بارانی بود که بر زمینی خشک و برهوت ببارد .آنرا یکجا سر میکشیدند.این کاسهٔ آش برایشان از جان ،از آزادی ،از گذشته و آینده عزیزتر بود.

8

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.