بریده‌ای از کتاب دل شیر اثر حسین پناهی

علیرضا

علیرضا

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 54

در گوشه و کنار این شهر انتهایی، اشباحی نشسته و ایستاده و یا در حال حرکت اند. این‌ها هر کدامشان تندیسی هستند از انسانِ در پایان. ما به وسعِ ریتم داستان از کنارشان می‌گذریم. پیرمردی با ریش بلند در آغوش یک مجسمه مادر، پستانکی را می‌مکد.

در گوشه و کنار این شهر انتهایی، اشباحی نشسته و ایستاده و یا در حال حرکت اند. این‌ها هر کدامشان تندیسی هستند از انسانِ در پایان. ما به وسعِ ریتم داستان از کنارشان می‌گذریم. پیرمردی با ریش بلند در آغوش یک مجسمه مادر، پستانکی را می‌مکد.

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.