بریدۀ کتاب

برادر من تویی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 196

علی اکبر به میدان نبرد شتافت. عباس نمی‌توانست چشم از علی اکبر بردارد. انگار پدرش را می‌دید که در میدان صفین و نهروان چون شیر می‌غرد و به دشمنان یورش می‌برد. تیر بر گلوی علی اکبر فرود آمد و عباس به گلوی خود چنگ زد. نیزه در کمر علی اکبر فرو رفت و عباس دست به کمر گرفت و درد کشید. علی اکبر زیر ضربات شمشیر کوفیان دست و پا زد و عباس انگار خودش زیر تیغ شمشیر تکه پاره می‌شد. و لحظاتی بعد امام حسین (ع) بود که گریه کنان پیکر چاک چاک علی اکبر را به کمک قاسم و عبداللّٰه و جعفر به سوی خیمه‌ها آورد.

علی اکبر به میدان نبرد شتافت. عباس نمی‌توانست چشم از علی اکبر بردارد. انگار پدرش را می‌دید که در میدان صفین و نهروان چون شیر می‌غرد و به دشمنان یورش می‌برد. تیر بر گلوی علی اکبر فرود آمد و عباس به گلوی خود چنگ زد. نیزه در کمر علی اکبر فرو رفت و عباس دست به کمر گرفت و درد کشید. علی اکبر زیر ضربات شمشیر کوفیان دست و پا زد و عباس انگار خودش زیر تیغ شمشیر تکه پاره می‌شد. و لحظاتی بعد امام حسین (ع) بود که گریه کنان پیکر چاک چاک علی اکبر را به کمک قاسم و عبداللّٰه و جعفر به سوی خیمه‌ها آورد.

4

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.