بریدۀ کتاب
1403/5/12
4.3
30
صفحۀ 196
علی اکبر به میدان نبرد شتافت. عباس نمیتوانست چشم از علی اکبر بردارد. انگار پدرش را میدید که در میدان صفین و نهروان چون شیر میغرد و به دشمنان یورش میبرد. تیر بر گلوی علی اکبر فرود آمد و عباس به گلوی خود چنگ زد. نیزه در کمر علی اکبر فرو رفت و عباس دست به کمر گرفت و درد کشید. علی اکبر زیر ضربات شمشیر کوفیان دست و پا زد و عباس انگار خودش زیر تیغ شمشیر تکه پاره میشد. و لحظاتی بعد امام حسین (ع) بود که گریه کنان پیکر چاک چاک علی اکبر را به کمک قاسم و عبداللّٰه و جعفر به سوی خیمهها آورد.
علی اکبر به میدان نبرد شتافت. عباس نمیتوانست چشم از علی اکبر بردارد. انگار پدرش را میدید که در میدان صفین و نهروان چون شیر میغرد و به دشمنان یورش میبرد. تیر بر گلوی علی اکبر فرود آمد و عباس به گلوی خود چنگ زد. نیزه در کمر علی اکبر فرو رفت و عباس دست به کمر گرفت و درد کشید. علی اکبر زیر ضربات شمشیر کوفیان دست و پا زد و عباس انگار خودش زیر تیغ شمشیر تکه پاره میشد. و لحظاتی بعد امام حسین (ع) بود که گریه کنان پیکر چاک چاک علی اکبر را به کمک قاسم و عبداللّٰه و جعفر به سوی خیمهها آورد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.