بریدهای از کتاب اخگری در خاکستر اثر صبا طاهر
1404/4/19
صفحۀ 313
«من هر روز با گناهانم زندگی میکنم.» انبر را زمین میاندازد و به سمتم میچرخد. «با عذابوجدانم زندگی میکنم. ولی دو نوع عذابوجدان وجود داره، دختر. عذابوجدانی که اونقدر غرقت میکنه که دیگه بیمصرف میشی و عذابوجدانی که روحت رو تغذیه میکنه و بهت هدف میده. روزی که آخرین سلاحم رو برای امپراتوری ساختم، یه خط توی ذهنم کشیدم. دیگه هیچوقت شمشیری برای مارشالها درست نمیکنم. دیگه هیچوقت اجازه نمیدم دستم به خون دانمشندها آغشته بشه. از اون خط عبور نمیکنم. ترجیح میدم بمیرم و از اون خط عبور نکنم.»
«من هر روز با گناهانم زندگی میکنم.» انبر را زمین میاندازد و به سمتم میچرخد. «با عذابوجدانم زندگی میکنم. ولی دو نوع عذابوجدان وجود داره، دختر. عذابوجدانی که اونقدر غرقت میکنه که دیگه بیمصرف میشی و عذابوجدانی که روحت رو تغذیه میکنه و بهت هدف میده. روزی که آخرین سلاحم رو برای امپراتوری ساختم، یه خط توی ذهنم کشیدم. دیگه هیچوقت شمشیری برای مارشالها درست نمیکنم. دیگه هیچوقت اجازه نمیدم دستم به خون دانمشندها آغشته بشه. از اون خط عبور نمیکنم. ترجیح میدم بمیرم و از اون خط عبور نکنم.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.