بریده‌ای از کتاب سفر به انتهای شب اثر لویی فردینان سلین

بریدۀ کتاب

صفحۀ 250

همان داستان همیشگی.. همیشه پرتم می‌کردند به دل شب! -اخم هات رو وا کن فردینان. این‌قدر از همه‌جا با تیپا بیرونت می‌کنن که بالاخره یه روز یه چیزی پیدا می‌کنی که همه‌ی این عوضی‌ها رو به وحشت می‌ندازه. اون چیز حتما توی انتهای شبه!

همان داستان همیشگی.. همیشه پرتم می‌کردند به دل شب! -اخم هات رو وا کن فردینان. این‌قدر از همه‌جا با تیپا بیرونت می‌کنن که بالاخره یه روز یه چیزی پیدا می‌کنی که همه‌ی این عوضی‌ها رو به وحشت می‌ندازه. اون چیز حتما توی انتهای شبه!

16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.