بریده‌ای از کتاب آبنبات دارچینی اثر مهرداد صدقی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 145

مراد تشکر کرد.ولی نان نخورد.خود دایی،درحالی که گلویش خشک شده بود،یک تکه نان خشک بیات شده ی سرد توی دهانش گذاشت.هرچه می‌جوید،عین جیر،تغییری در ابعاد نان ایجاد نمی‌شد.صدای قورت دادن زورکی نان را هیچ‌وقت آن‌قدر به وضوح نشنیده بودم.

مراد تشکر کرد.ولی نان نخورد.خود دایی،درحالی که گلویش خشک شده بود،یک تکه نان خشک بیات شده ی سرد توی دهانش گذاشت.هرچه می‌جوید،عین جیر،تغییری در ابعاد نان ایجاد نمی‌شد.صدای قورت دادن زورکی نان را هیچ‌وقت آن‌قدر به وضوح نشنیده بودم.

3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.