بریدۀ کتاب
میدانی برادر چه به خاطرم آمد؟ روزی من و مادر مرحومهمان دعوایمان شد. او فریاد زد و نمیخواست سخنان مرا بشنود، بالاخره به او گفتم که شما نمیتوانید با من تفاهم پیدا کنید، ما متعلق به دو نسل مختلف هستیم. او بینهایت رنجید و من با خود فکر کردم چه میشود کرد؟ دارو تلخ است، ولی از فرو دادن آن گریزی نیست. حال نوبت ما رسیده است و جانشینان ما میتوانند به ما بگویند: شما از نسل ما نیستید. بفرمایید دارو را ببلعید.
میدانی برادر چه به خاطرم آمد؟ روزی من و مادر مرحومهمان دعوایمان شد. او فریاد زد و نمیخواست سخنان مرا بشنود، بالاخره به او گفتم که شما نمیتوانید با من تفاهم پیدا کنید، ما متعلق به دو نسل مختلف هستیم. او بینهایت رنجید و من با خود فکر کردم چه میشود کرد؟ دارو تلخ است، ولی از فرو دادن آن گریزی نیست. حال نوبت ما رسیده است و جانشینان ما میتوانند به ما بگویند: شما از نسل ما نیستید. بفرمایید دارو را ببلعید.
10
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.