بریدۀ کتاب
1403/4/20
صفحۀ 55
از روی ناچاری با علم و آگاهی به اینکه آقای مهندس بازرگان عضو نهضت آزادیاند و راه اسلامی و سیاسی و اجتماعی نهضت آزادی با راه انقلاب و راه ما هم یکی نبود. برای اینکه همان سه ماه قبلش بود که آقای مهندس بازرگان در پاریس آمده بودند امام را قانع کنند که اگر مثلاً شورای سلطنت باشد و آزادی انتخابات باشد مبارزه به همین جا ختم بشود و ایشان تشریف بیاورند به ایران بهتر است؛ و امام هم بعد از یک دیدار گفته بودند که نه این طور نمیشود اگر میخواهید دیدار دومی با من داشته باشید، باید بر ضد این رژیم اعلامیه بدهید. اگر اعلامیه دادید، میتوانید با من دیدار دوم داشته باشید و الا نه». و چون ایشان در آنجا اعلامیه ندادند، برگشتند ایران و اعلامیهای علیه این مضامین دادند. این بود که دیدار دومی هم با امام نداشتند و همانجا با من و ایشان و آقای دکتر یزدی چقدر صحبت کردند تا آقای مهندس بازرگان را قانعشان کنم که این راه راه صحیحتری است؛ به این راه بیایید با علم و آگاهی ما از وضع ایشان بعد از پیروزی انقلاب از روی اضطرار، ناچار شدیم آقای مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر معرفی کنیم. شورای انقلاب ناچار شد ایشان را معرفی کند و ایشان هم نخست وزیر شدند و دولتشان هم دولت انقلاب شد؟ نه، دولت انقلاب که نشد. خودشان گفتند من اصلاً دولت انقلاب نیستم. خودشان گفتند که این دولت، دولت انقلاب نیست، دولت انتقال است. انتقال از مرحلهٔ پیش به مرحلهٔ انقلاب. حالا چطور میشود که یک انقلاب پیروز بشود و اولین دولتش دولت انقلاب نباشد و دولت انتقال باشد؟ و گفتند من بلدوزر نیستم، من یک ماشین سواری ضعیف نازک نارنجی هستم که میتوانم در جاده هموار آسفالته حرکت کنم و بعد هم معلوم شد که دولت انتقال هم نیست .
از روی ناچاری با علم و آگاهی به اینکه آقای مهندس بازرگان عضو نهضت آزادیاند و راه اسلامی و سیاسی و اجتماعی نهضت آزادی با راه انقلاب و راه ما هم یکی نبود. برای اینکه همان سه ماه قبلش بود که آقای مهندس بازرگان در پاریس آمده بودند امام را قانع کنند که اگر مثلاً شورای سلطنت باشد و آزادی انتخابات باشد مبارزه به همین جا ختم بشود و ایشان تشریف بیاورند به ایران بهتر است؛ و امام هم بعد از یک دیدار گفته بودند که نه این طور نمیشود اگر میخواهید دیدار دومی با من داشته باشید، باید بر ضد این رژیم اعلامیه بدهید. اگر اعلامیه دادید، میتوانید با من دیدار دوم داشته باشید و الا نه». و چون ایشان در آنجا اعلامیه ندادند، برگشتند ایران و اعلامیهای علیه این مضامین دادند. این بود که دیدار دومی هم با امام نداشتند و همانجا با من و ایشان و آقای دکتر یزدی چقدر صحبت کردند تا آقای مهندس بازرگان را قانعشان کنم که این راه راه صحیحتری است؛ به این راه بیایید با علم و آگاهی ما از وضع ایشان بعد از پیروزی انقلاب از روی اضطرار، ناچار شدیم آقای مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر معرفی کنیم. شورای انقلاب ناچار شد ایشان را معرفی کند و ایشان هم نخست وزیر شدند و دولتشان هم دولت انقلاب شد؟ نه، دولت انقلاب که نشد. خودشان گفتند من اصلاً دولت انقلاب نیستم. خودشان گفتند که این دولت، دولت انقلاب نیست، دولت انتقال است. انتقال از مرحلهٔ پیش به مرحلهٔ انقلاب. حالا چطور میشود که یک انقلاب پیروز بشود و اولین دولتش دولت انقلاب نباشد و دولت انتقال باشد؟ و گفتند من بلدوزر نیستم، من یک ماشین سواری ضعیف نازک نارنجی هستم که میتوانم در جاده هموار آسفالته حرکت کنم و بعد هم معلوم شد که دولت انتقال هم نیست .
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.