بریدهای از کتاب خیال است دیگر اثر گلاره عباسی
1404/7/9 - 17:13
صفحۀ 44
زمین که میخوردم، جایی از تنم که زخم میشد، دردم که میگرفت، خانوم میگفت «بزرگ میشی یادت میره.» من بزرگ شدم، ولی یادم نرفت. فقط درد هایم پیشتر شد.
زمین که میخوردم، جایی از تنم که زخم میشد، دردم که میگرفت، خانوم میگفت «بزرگ میشی یادت میره.» من بزرگ شدم، ولی یادم نرفت. فقط درد هایم پیشتر شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.