بریدهای از کتاب سقوط اثر آلبر کامو
1404/4/24
صفحۀ 24
شببهخیر! چی گفتید؟ این خانمهایی که توی ویترین ایستادهاند؟ رؤیایی بیش نیستند، آقا، رؤیایی ارزانقیمت. مثل سفرکردنی به هند. آنها عطر ادویههای گوناگونی را به خودشان میزنند، پردهها را میکشند و دریانوردی آغاز میشود. خدایان روی بدنهای نیمهعریان فرود میآیند و جزیرهها با گیسوان آشفتهای همچون نخلها، در مسیر وزش باد به بیراهه میروند. قبول ندارید، امتحان کنید.
شببهخیر! چی گفتید؟ این خانمهایی که توی ویترین ایستادهاند؟ رؤیایی بیش نیستند، آقا، رؤیایی ارزانقیمت. مثل سفرکردنی به هند. آنها عطر ادویههای گوناگونی را به خودشان میزنند، پردهها را میکشند و دریانوردی آغاز میشود. خدایان روی بدنهای نیمهعریان فرود میآیند و جزیرهها با گیسوان آشفتهای همچون نخلها، در مسیر وزش باد به بیراهه میروند. قبول ندارید، امتحان کنید.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.