بریده‌ای از کتاب شهید علم - دفتر دوم: نخبه شهید داریوش رضایی نژاد در آینه خاطرات اثر وحید کرایلی

سودآد

سودآد

1404/4/20

بریدۀ کتاب

صفحۀ 16

آنها پیش چشم آرمیتا پدرش را شهید کردند. تا چند وقت،هرموقع حرف از پدرش به میان می آمد.گریه می کرد و می گفت :« پنج تا!پنج تا تیر به بابام زدن...»

آنها پیش چشم آرمیتا پدرش را شهید کردند. تا چند وقت،هرموقع حرف از پدرش به میان می آمد.گریه می کرد و می گفت :« پنج تا!پنج تا تیر به بابام زدن...»

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.