بریده‌ای از کتاب کودک جادو بخش اول اثر تری بروکس

Sh

Sh

1404/6/4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 18

کلیدها را که از روی لباس لمس می‌کرد، به یاد چیزی افتاد که زمانی به کلی غیر قابل تصور بود. با اینکه می‌دانست نباید درباره‌اش فکر کند، از شرش خلاص نمی‌شد. با اینکه حتی تصورش هم ناپسند و ناخوشایند بود و لرزه به تن آدم می‌انداخت. به فکر موشک‌ها افتاد. به فکر شلیک موشک‌ها افتاد.

کلیدها را که از روی لباس لمس می‌کرد، به یاد چیزی افتاد که زمانی به کلی غیر قابل تصور بود. با اینکه می‌دانست نباید درباره‌اش فکر کند، از شرش خلاص نمی‌شد. با اینکه حتی تصورش هم ناپسند و ناخوشایند بود و لرزه به تن آدم می‌انداخت. به فکر موشک‌ها افتاد. به فکر شلیک موشک‌ها افتاد.

14

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.